loading...
اس ام اس جدید_اس ام اس عاشقانه
hamid بازدید : 32 جمعه 04 بهمن 1392 نظرات (0)

امشب ؛
هنگام خوابیدن با خود قدری فکر کنیم …
امروز چه کرده ایم
که فردا لایق زنده ماندن باشیم …

.

دوست داشتن کسی که شما رو دوست نداره
مثل بغل کردن کاکتوس می مونه …
هرچی محکم تر بغل کنی بیشتر آسیب میبینی …

.

گاهی وسط یک فکر
گاهی وسط یک خیابان
سردت می کنند
داغت می کنند
رگ خوابت را بلدند

زمینت می زنند…

 

 

همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . .
به خودت نگیر رفیق !!!!!
سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم
.
.
.
هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !
یعنی او نخواست که نشد ؟!
.
.
.
دلم میخواهد ویرگول باشم تا وقتی به من میرسی ، مکث کنی !
.
.
.
حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت
.
.
.
چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!

امشب ؛
هنگام خوابیدن با خود قدری فکر کنیم …
امروز چه کرده ایم
که فردا لایق زنده ماندن باشیم …

.

دوست داشتن کسی که شما رو دوست نداره
مثل بغل کردن کاکتوس می مونه …
هرچی محکم تر بغل کنی بیشتر آسیب میبینی …

.

گاهی وسط یک فکر
گاهی وسط یک خیابان
سردت می کنند
داغت می کنند
رگ خوابت را بلدند

زمینت می زنند…

 

 

همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . .
به خودت نگیر رفیق !!!!!
سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم
.
.
.
هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !
یعنی او نخواست که نشد ؟!
.
.
.
دلم میخواهد ویرگول باشم تا وقتی به من میرسی ، مکث کنی !
.
.
.
حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت
.
.
.
چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!

 

آدمها آنقدر زود عوض می شوند …
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است …
.
.
.
زیاد خوب نباش …
زیاد دم دست هم نباش ...
زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی …
آدم ها این روزها عجیب به خوبی ، به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند …
زیاد که باشی ، زیادی می شوی …
.

.
.
دوست داشتن کسی که شما رو دوست نداره
مثل بغل کردن کاکتوس می مونه …
هرچی محکم تر بغل کنی بیشتر آسیب میبینی …
.
.
.
بنـــد دلـــم را
به بند کفـــش هایت گـــره زده بودم
که هر جـــا رفتـی
دلــم را با خود ببری
غــــافل از اینکه
تو پـــا برهنـــه می روی
و بی خبــــر
.
.
.
می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
سخت میشکنند..
سخت فراموش میکنند..
آدم های ِ ساده…..
.
.
.
عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی
که هیچوقت یادم نمی آید
کی؟!
خوردمشان…
.
.
.
در فنجان خالی میشوم
شبیه عابران خسته
مرا قورت میدهی و من
راه قلبت را پیش میگیرم
در قهوه ای که
به رگهایت جاری است!
.
.
.
وقتی از درد به خود می پیچیدم
همسایه ها گفتند: چقدر قشنگ قر می دهی…
و سالهاست من هنــــــــوز
رقاص پردرد خیابانهایم…
.
.
.
گاهی وسط یک فکر
گاهی وسط یک خیابان
سردت می کنند
داغت می کنند
رگ خوابت را بلدند
زمینت می زنند…
.
.
.
حکایت ما آدم ها …
حکایت کفشاییه که …
اگه جفت نباشند …
هر کدومشون …
هر چقدر شیک باشند …
هر چقدر هم نو باشند
تا همیشه …
لنگه به لنگه اند …
کاش …
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …
جفت هر کس رو باهاش می آفرید …
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها …
به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…
.
.
.
بگذآر سُ _ ک _ و _ تـ قآنون زندگی مَن بآشد…
وَقتی وآژِه هآ دَرد رآ نِمی فَهمند….
.
.
.
سکوتـــــــــــــ …
و دیگر هیچ نمی گویم …!
که این بزرگترین اعتراض دل من استـــــــــ ـ
به تو …
سکوت را دوستـــــــــ دارم
به خاطر ابهت بی پایانشـــــــ …..

 

 

خدایـــــــــــــا . . .
چرا تا زنده ایم
روانمان را شـــــــــاد نمی کنی ؟ !
همیکنه مردیم . . .
شادروانمان می کنی ؟ !
.
.
.
باید خودم را ببرم خانه !
باید ببرم صورتش را بشویم…
ببرم دراز بکشد…
دلداریش بدهم ، که فکر نکند…
بگویم نگران نباش ، میگذرد…
باید خودم را ببرم بخوابد…
“من” خسته است …!
.
.
.
امشب ؛
هنگام خوابیدن با خود قدری فکر کنیم …
امروز چه کرده ایم
که فردا لایق زنده ماندن باشیم …
.
.
.
کاش…. شبی، روزی، جایی بر لبان تو تکرار می شد…. نامم !
.
.
.
چه زیبا نقش بازی می کنیم …
و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم ؛
حتی خدا هم
از آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است …
.
.
.
خدایا مرا که آفریدی گارانتی هم داشتم ؟ دلم از کار افتاده !
.
.
.
چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . .
.
.
.
آدم ها ثانیه به ثانیه رنگ عوض میکنند
از آدم های یک ساعت دیگر میترسم!
چون درگیر هزاران ثانیه اند…
ثانیه هایی که در هرکدام
رنگی دگر به خود میگیرند …
.
.
.
در کشـتـن ما …چـه میـزنـﮯ …تـیـغ جـفا …!!
مـارا سـر تـازیـانـه اﮮ …بـس بـاشـد…!
.
.
.
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺠﻮﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺁﺩﻡﻫﺎ ، ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ !
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ی ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﭘﺲ ِ ﺫﻫﻦ ِ ﺗﻮ ، ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ…
ﺁﺩﻡﻫﺎ “ﺗﻤﺎﻡ” ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ …!
.
.
.
انسان ، حرفیست
زده می شود
خوانده می شود
ترانه می شود ، به یاد می ماند …
گاهی
ناله ایست
تنها
خاک خوب می فهمدش ….
.
.
.
باید قمارباز باشی تا بفهمی فرق است بین ‘باختن’ و ‘بد’ باختن…
.
.
.
کوچه ها را بلد شدم
رنگهای چراغ راهنما
جدول ضرب
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم
اما گاهی میان آدمها گم میشوم
آدم ها را بلد نیستم.!
.
.
.
خیلی سخت بود …
با “بغض” نوشتم ولی با “خنده” خواندی …
.
.
.
تازگی ها از خواب که بیدار میشوم ، تازه کابوس هایم آغاز میشود …
.
.
.
دیدی آخر من را لمس کردی ؟
ولی حیف که سنگ قبر من احساس ندارد !
.
.
.
خوش به حال فرهاد که تلخترین خاطره اش شیرین بود !…
.
.
.
دیروز دست هایش میان دست هایم بود
امروز عکسش
و فردا سیگار !
.
.
.
خنده هایم شکلاتی شده اند ولی زیادی خالص …
تلخ تلخ …
.
.
.
اینطور نمیشود
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غرق در فکرت شدن اصلا دست خودم نیست …
.
.
.
گاهی تو …
گاهی یاد تو …
گاهی هم غم تو …
آخر این “تو” کار مرا تمام می کند !
.
.
.
هرچی بیشتر کمتر به عاشقی فکر کنی ، کمتر بیشتر اعصابت میریزه به هم !

.

.

“ حوا ” که باشی بعضی ها “ هوا ” برشان می دارد که “ آدمند ” !

 

 

 

 

سلامِ مرا به وجدانت برسان و اگر بیدار بود بپرس چگونه شب ها را آسوده می خوابد . . . ؟

 

 

 

 

داور قلبم نه سوت دارد ! نه کارت قرمز !
راحت باش !
تا دلت می خواهد خطا کن !
سکوت میکنم باز هم سکوت میکنم . . .

 

 

 

 

نبودنت هستیمو نابود میکرد ولی حالا بودنت . . .
میشه نباشی ؟

 

 

 

 

هیچ وقت ، اگه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی نمی کنم . . . !
آخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها !

 

 

 

 

کاش ما آدما هم مثل گربه ها با چند لحظه بو کشیدن ، میفهمیدیم که هر آشغالی ارزش وقت گذاشتن نداره . . .

 

 

 

 

تو را من “ تو” کردم
وگرنه “ او ” هم زیادت است
پس اینقدر برایم ،شما ، شما نکن . . .

 

 

 

 

عشق هایت را مثل کانال تلویزیون عوض می کنی و افتخار می کنی که عشق برایت این چنین است !
و من می خندم . . .
به برنامه هایی که هیچکدام ، ارزش دیدن ندارند . . .

 

 

 

 

این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم
همانند توست مرا ” دوست ندارد ”
احساس ندارد !
اما هر چه هست ” دل شکستن ” بلد نیست . . .

 

 

 

 

قرار نیست که همیشه من خوش باشم !
دیروز من خوش بودم از اینکه در کنارت بودم !
امروز دیگری خوش است برای با تو بودن !
و فردا یکی دیگر . . .
از تلاش دست نکش عزیزم که چشم ملتی به توست . . .
تو می تونی . . .

 

 

 

 

رفته ای ؟!
بعضی ها بهش میگن قسمت
اما من تازگیها بهش میگم به درک . . .

 

 

 

 

یه زمانی می گفتن از تو چشماش میشه فهمید راست میگه یا دروغ . . .
اما حالا دیگه اینقدر توانمند شدن بعضیا که با چشمشونم دروغ میگن ! :|

 

 

 

 

آنان که “ عوض ” شدنشان بعید است ، “عوضی” شدنشان قطعی است . . .
شک نکن !

 

 

 

 

وقتی به عقب بر میگردی ؛ متوجه میشی که جـــای بعضیا ، الان که تو زندگیت خالی نیست هیـــچ . . .
اون موقعشم زیادی بوده . . . !

 

 

 

 

این روزا باید دشمناتو فراموش کنی !
تنها کسی که می تونه تو رو به خاک سیاه بشونه یک دوست کاملاً مورد اعتماده . . .

 

 

 

 

کاش نارو هم مثل لایک زدی بود !
میــزدم میزدی ، نمیــزدم نمیزدی . . .

 

 

 

 

چرا وقتی دروغ میگی و من لبخند می زنم فکر میکنی خرم . . .
خب یه بارم فکر کن دارم به خریت تو لبخند می زنم . . . !

 

 

 

 

خوش به حالشان !!
خوش به حال اونی که وقتی درآغوشت آرام گرفت به او میگویی :
قبل تر از تو ، هیچ کس نبود در افکارم . . .

 

 

 

 

داستان از آنجا شروع شد که تو اسمه تمام هرزگی هایت را آزادی گذاشتی . . .
و من از آنجا بی غیرت شدم که فکر میکردم به تمدن رسیده ام !

 

 

 

 

نه حرفی برای گفتن !
نه امیدی برای ماندن !
نه پایی برای رفتن !
نه تمایلی برای دوباره ساختن !
تو از اول هم هیچ نداشتی !

 

 

 

 

تقصیر خودمونه !
بعضی ها عددی نبودند و ما آنها را به توان رساندیم !

 

 

 

بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را ﺑﻪ ﺣﺮﺍﺝ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ . . .
بی انصاف چانه نزن !
ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺎﯾﻢ به قیمت عمرم تمام شده !!

 

 

 

 

آدم مرد باشه و از تو آشغالها نون دربیاره تا اینکه آشغال باشه و از نامردی نون دربیاره . . .

 

 

 

 

چه ساده بودم که گمان میکردم به دورم می گردند کسانی که دورم میزدند . . .

 

 

 

 

من چرک نویس احساسات تو نیستم !
“ دوستت دارم ” هایت را جای دیگری تمرین کن !

 

 

 

 

در همین حوالی کسانی هستند که تا دیروز میگفتند بدون تو نفس هم نمی توانند بکشند !
اما حالا در آغوش دیگری نفس نفس می زنند !

 

 

 

 

من برای با تو بودن از همه چیز گذشتم
تو چی ؟ داشته هایت را به رخم میکشی ؟

 

 

 

 

کاش میدانستی عشق و هوس دو مقوله ی جدا از هم هستند
عشق بهانه ات است ، به هوس هایت برس . . .

 

 

 

 

مغرور احساسم شدی ، گذشتی از رو گریه هام
لعنت به لحظه هایی که ، تو همه چی بودی برام

 

 

 

 

آدم ها تنها که نباشند ، می روند !
تنها که می شوند ، برمی گردند !
وقتی که برگشتند تنها لایق یک جمله اند : “ هِررررری ”

 

 

 

 

چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری “ از سادگی نیست ”
شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !

 

 

 

 

مشکل اینجاست که ما از هر کرمی ، انتظار پروانه شدن داریم !

 

 

 

 

شیشه نازک احساس مرا دست نزن !
چِندشم می شود از لک انگشت دروغ !!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد . . .
کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت !

 

 

 

 

وقتی دیر رسیدم و با دیگری دیدمت فهمیدم که گاهی “ هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است ”

 

 

 

 

دلگیر نباش !
تقصیر از خودت بود ! دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزوها را !

 

 

 

 

اسم هر دویمان را در گینس ثبت میکنند !
تو در دروغ گفتن رکورد زدی ! من در باور کردن !!!

 

 

 

 

نگران نباش ، نفرینت نمیکنم !
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست ، برایت کافیست !!!

 

 

 

 

دلم نگرفته از اینکه رفته ای !
دلگیرم از همه دوست داشتنهایی که گفتی ولی نداشتی . . . !

 

 

 

 

تو میخواستی بشی سنگ صبورم ، تو شدی سنگ و من هنوز صبورم . . .

 

 

 

 

نه پیشانی من به لبهای تو رسید !
نه لیاقت تو به احساس من !
چیزی به هم بدهکار نیستیم ؛ هر دو کم آوردیم !

 

 

 

گاهی نیاز است دکتر به جای یک مشت قرص، برایت فریاد تجویز کند…
.
.
.
همه چیز خنده دار بود….
داشتن تو…!
بودن من ; ماندن ما….!!
رفتن تو…
این همه آه….
گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد….
.
.
.
کاش می شد زندگی را هم عوض کرد٬ مثل «چایی» وقتی که سرد می شود…
.
.
.
دُنـبـال ِ کَـلاغـیْ می گـردَم ،
تا قـآرقـآرَش رآ بـه فـال ِ نـیـکْ بـگیـرَم ،
وقـتـی…
قآصـِدَکـْ ـهـا هـمـه لال انـد
.
.
.
صداقت؟…. یادش گرامى…
غیرت؟….. به احترامش یک لحظه سکوت…
معرفت؟….. یابنده پاداش میگیرد…
مرام؟….. قطعه ی شهدا …
عشق؟ ….. از دم قسط…
واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا ن؟؟؟
.
.
.
آدمای دنیای من فعل هایی را صرف میکنند که برایشان صرف داشته باشد!


.
هوایت دستان سنگینی داشت، وقتی به سرم زد فهمیدم!
.
.
.
دلم بچگی میخواهد ! جلوی کدام مغازه پا بکوبم تا برایم آرامش بخرند ؟
.
.
.
گـاهــی نمـی دانــی
از دسـت داده ای ..
یـــا
از دسـت رفـــتـه ای…
.
.
.
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺠﻮﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺁﺩﻡﻫﺎ ، ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ !
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ی ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﭘﺲ ِ ﺫﻫﻦ ِ ﺗﻮ ، ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ…
ﺁﺩﻡﻫﺎ “ﺗﻤﺎﻡ” ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ …!
.
.
.
تقصیر برگ ها نیست
آدم ها همینند!
نفس می دهـــــــی
له ات می کنند…
.
.
.
گاهــــــــــــــی دِلـــــــم
تفــــــــــــریح ناسالم می خــــــــــــواد
مثــــــــــــــــل فکر کــــــــــــردن به تـــــــــــــــــو !
.
.
.
کاش می اومدی حالم رو بهم بزنی
خوشحالی‌ هام ته نشین شده !
.
.
.
در دنیایی که همه یا گوسفندند یا گرگ
ترجیح میدهم چوپان باشم
همدیگر را بدرید
من نی میزنم
♪ ♪♪ ♫
.
.
.
چـقـــــدر سخــــت اســـت، کـه لبـــریـــز بـاشی از گـفـتـــــن ”
ولــی ….. در هـیـــــــچ ســویـــت محـــرمـی نبـاشد
.
.
.
عادت کرده ام
کوتاه بنویسم
کوتاه بخونم
کوتاه حرف بزنم
کوتاه نفس بکشم
تازگی ها
دارم عادت می کنم
کوتاه زندگی می کنم
یا شاید
کوتاه بمیرم
نمی دانم
فقط عادت …
.
.
.
اینجا جاییست که . . .
عشقبازی نمی کنند با هم . . .
با هم با عشق بازی میکنند . . . !
.
.
.
اجازه خدا ؟ میشه ورقمو بدم ؟
میدونم وقت امتحان تموم نشده! ولی خسته شدم…
.
.
.
کسی که نگاهت را نمی فهمد
توضیح های طولانی ات را هم نخواهد فهمید….
.
.
.
به سلامتی اونایی که هزارتا خاطــــــــــــــــرخواه دارن
ولی دلشون گیرِ یه بــــــــــــــــــــــــی معرفته !
.
.
.
هم قــــــــــد شدیم …
خدا میداند چه چیزهایی را زیر پاهایم گذاشتم …
.
.
.
پست ترین آدما کسایی هستن که
به دست گذاشتن رو نقطه ضعف دیگران بگن شوخی … !
.
.
.
قیافه ام تابلو شده بود !
گفتن : چی میکشی ؟
گفتم : زجر !
گفتن : نه یعنی چی مصرف میکنی ؟
گفتم : زندگی … !
.
.
.
چقدر جالب !
تو لحظه های داغونی فقط یه نفر میتونه آرومت کنه
اونم کسیه که داغونت کرده !
.
.
.
اگر روزی عاشق شدی …
قصه ات را برای هیچکس بازگو نکن …
این روزها چشم حسودان به دود اسپند عادت کرده ……!
.
.
.
کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندام
یه باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم
مشکل امروز ما اندام ها نیستن ، افکارها هستن !
.
.
.
گــــفته باشــــم !.!.!
مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛
تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !
سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !
.
.
.
این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند !
حیف از عشق که زیر دست و پاست …
.
.
.
ما نسل بوسه های خیابانی هستیم…
نسل خوابیدن با اس ام اس…
نسل دردو دل با غریبه های مجازی…
نسل غیرت رو خواهر,روشنفکری رو دختر همسایه…
نسل پول ماهانه,وی پــ ی ان…
نسل عکسهای برهـ ـنه بازیگران…
نسل جمله های کوروش و شریعتی…
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس…
نسل استرس های کنکور و سکته های خاموش…
نسل تنهایی,نسل سوخته…
یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم مدام بگوییم:
یادش بخیر…دنیای ما هم همینجوری بود…




من چشمهایـــم را بستم و تو قایــم شدی ..
من هنـــوز روزها را می شــمارم!..
و تـــو پیدا نمیشوی !..
یا من بازی را بلــد نیستم !
یا تو جر زدی !
.
.
.
خدایا …!!
از تو دلگیرم …
گفته بودی حق انتخاب داری
پس چرا انتخابم درکنار دیگریست؟
.
.
.
کارم از یکی بود و یکی نبود گذشت،
من در اوج قصه گم شده ام….!
.
.
.
این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشد
از دلتــــ که مایه بگذاری
ســوخـــــته ای . . .
.
.
.
زن که بـاشـے …
عـاشـق شـوے “چـشـم سـفـیـد” خـطـابـَت مـے کـنـنـد !
راسـت مـے گـویـنـد . .
چـشـمـانـَم سـفـیـد شـد بـه جـاده هـایـے کـه..
“تـو” ..
مـُسـافـر هـیـچـکـدام نـبـودے
.
.
.
توی مارپله ی زندگی ، مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه …!
تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه !
.
.
.
کاش توی زندگی هم مثل فوتبال
وقتی زمین می‌خوردی و از درد به خودت می‌پیچیدی
یه داور می‌اومد از آدم می‌پرسید:می‌تونی ادامه بدی؟!
تو هم میگفتی نه ، باید برم بیرون . . .
.
.
.
بـــــرای کـــسی کــه رفــــتـنـی اســـت ، راه بــــاز کــــنـید
ایــــستادن و مــنـتظر مـانـدن ابـــلـهانه تـرین کـار دل اســت
.
.
.
نگـــــــران نباش،
حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”
آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…
راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…
” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب…
.
.
.
روزهایم گذشت اما روزگار از من نگذشت!
اما من از روزها و روزگار گذشتم ، بگذرید از من!
.
.
.
تاب ندارم
سخت است
با تو هستند
جلوتـــر
با دیگری یا جور دیگری . !
سخت است
چه رنگین کمان نحســـــی
.
.
.
درغروب سخت دنیا یاد یاران میکنم
درکویر خشک و سوزان رقص باران میکنم
زندگی مرگ است و مرگ هم زندگی
پس درود برمرگ و مرگ بر زندگی . . .
.
.
.
گاهی اوقات بی قانونی ؛
عجیب بیداد می کند در عاشقی ….
یکی دور می زند …
اما …. دیگری جریمه میشود
و تاوان میپردازد …
.
.
.
درد دارد …
وقتی همه چیز را می دانی …
و فکر می کنند نمی دانی …
و غصه می خوری که می دانی …
و می خندند که نمی دانی …
.
.
.
برهنه می آئیم
برهنه می بوسیم
برهنه می میریم
با این همه عریانی
هنوز قلب هیچکس پیدا نیست . . .
.
.
.
بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطه‌هامون می‌کنیم این است که:
نیمه می‌شنویم ؛
یک چهارم می‌فهمیم ،
هیچی فکر نمی‌کنیم !
و دوبرابر واکنش نشون می دهیم . . .
.
.
.
وقتی که گوش ها زنگ زده اند
عاقلانه ترین کار ، سکوت است…
.
.
.
میان ابرها سیر می‌کنم
هر کدام را به شکلی می‌بینم
که دوست دارم . . .
می‌گردم و دلخواهم را پیدا می‌کنم
میان آدم‌ها اما . . .
کاری از دست من ساخته نیست
خودشان شکل عوض می‌کنند
بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد …
بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم
بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم
بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود
بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد
بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت
.
.
.
چشم بَـــــسته از فرسنگ ها می شناسمت…!
این تَـــــلاشت برای گم شُــدن مَــرا می خنداند…!
.
.
.
میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه ؟
اینکه هر کاری در توانِت هست
براش انجام بدی،بعد برگرده بگه :
مگه من ازت خواستم…..!
.
.
.
آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم
زمین را از زیر پاییم بکشند…
.
.
.
ﮔﺎﻫـﮯ
ﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ
ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ
ﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،
ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ
ﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟
.
.
.
وقتی خواستن ها بوی شهوت میدهند
وقتی بودن ها طعم نیاز دارند
وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر میشود
وقتی نگاه ها هرزه به هر سو روانه میشود
وقتی غریزه احساس را پوشش میدهد
وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود
دیگر نمی خواهمت
نه تو را و نه هیچ کس دیگر را . . .
.
.
.
کاش مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند
و زنان شوکت زن بودنشان را؛
کاش مردان همیشه مرد باشند
و زنان همیشه زن!
آنگاه هر روز نه روز “زن”،
نه روز “مرد” بلکه روز “انسان” است…
.
.
.
عمریستــ خـ‗__‗ــودم را به خریتـــــــ زده ام ….
دلــم برای آن روی سگــ‗__‗ـــم تنگــــــــ شده…
.
.
.
چه اســــارت بی افتخــــاری است در بنــــد حــــرف این و آن بــــودن . . .
.
.
.
به چه میخندی تو ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟
به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟
به چه میخندی تو ؟ نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟
یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟
به چه میخندی تو ؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست ؟
خنده دار است بخند . . .
.
.
.
گاهی اوقات باید بگذری و بگذاری و بروی ….
وقتی می مانی و تحمل می کنی ، از خودت یک احمق می سازی
.
.
.
صبر کن سهراب ! قایقت جا دارد؟
آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند …
وای سهراب کجایی آخر ؟ … زخم ها بر دل عاشق کردن ، خون به چشمان شقایق کردند…
ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش سیری چند ؟
صبــــــــ ـــــــــر کن سهــــــــ ـــــــراب …!
قایقت جا دارد؟ من را نیز با خود ببر ، اینجا عاشقی بین مردم مرده است . . .
.
.
.
من فقط دارم سعی میکنم همرنگ جماعت شوم،
اما می شود کمی کمکم کنید!
آی جماعت…
شماها دقیقا چه رنگی هستید؟
.
.
.
شهر من اینجا نیست !
اینجا…
آدم که نه!
آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی
هفتاد رنگ بازی میکند
تا میزبان سیاهی دیگری باشد!
.
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
همه قار قار چهلمین کلاغ را
دوست می دارند!
و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!
.
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
سبدهاشان پر است از
تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!
.
من به دنبال دیارم هستم,
شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است!
.
.
.
آدمــیزاد در حرف زدن هایش بی ملاحظه است … !
وقتی میخواهد با منطق حرف بزند ؛ احساساتی میشود …
وقتی از احساسش میگوید ؛ آرزوهایش لو میرود …
وقتی از آرزوهایش یاد میکند ؛ حسرتش رو میشود …
وقتی حسرتهایش را روشن میکند ؛ منطق میتراشد …
و اینگونه گند میزند به همه ی روابطش …
.
.
.
این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند !
حیف از عشق که زیر دست و پاست …
.
.
.
گــــفته باشــــم !.!.!
مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛
تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !
سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !
.
.
.
کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندام
یه باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم
مشکل امروز ما اندام ها نیستن ، افکارها هستن !
.
.
.
اگر روزی عاشق شدی …
قصه ات را برای هیچکس بازگو نکن …
این روزها چشم حسودان به دود اسپند عادت کرده ……!
.
.
.
هم قــــــــــد شدیم …
خدا میداند چه چیزهایی را زیر پاهایم گذاشتم …
.
.
.
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند
دیو هستند ولی مثل پری می پوشند
گرگ هایی که لباس پدری می پوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند
عشق ها را همه با دور کمر می سنجند
خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد
عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد




من در میان مردمی هستم
که باورشان نمیشود تنهایــــم
میگویند خوش بحالت که خوشحالی
نمی دانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست
برای دوست داشتن مــــــــن
.
.
.
گاهی برای کشـیدنِ فـریـاد
هـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت . . .
.
.
.
نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند
که هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!
نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اند
یا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــــه ” ؟؟!!
.
.
.
شـده ام مـعـادلـه ی چنـد مَـجهولـی !
ایـن روزهـا هـیـچ کـس از هـیـچ راهـی مـرا نـمـیـفهمـَد…
.
.
.
آدم هـــای کنــــارم مثل جُــــمعه می‌ مــــــانند
معلــــــــوم نمی‌کند “فــــــرد” هستــــند یا ” زوج” …
پُــــر از ابـــــهامند…
.
.
.
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛
از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم !
امـا …. حقیقـت اینه که :
از دست دادن ِ خــودمـون ،
و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم ….
گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!

 

 

 

+++آپدیت

 

فقط دوری نیست که آدم رو می سوزونه !
بودن و ال تو نبودن ؛ دردش بیشتره . . . !

::
::
من به سوختن عادت دارم ، کبریتو بنداز و برو . . .
::
::
خسته اونی نیست که خوابیده !
اونیه که نمی تونه بخوابه . . .
::
::
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﻩ ﻭ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ . . .
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﺖ ﻋﯿﻦ ﻓﯿﻠﻤﯽ ﮐﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺧﺘﻢ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﭘﺘﻮﺗﻮ ﮔﺎﺯ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺭﺩﺗﻮ ﻧﺸﻨﻮﻩ . . .
::
:: آنهایی که حرف برای گفتن کم دارند ، درد برای نگفتن زیاد دارند . . .
::
::
وقتی “ رفتی ” تا آخر “ برو ”
وقتی “ ماندی ” تا آخر “ بمان ”
این تن خسته است از نیمه رفتن ها ، از نیمه ماندن ها . . .
::
::
خیلی سخته خواب کسی رو ببینی که دیگه نمی تونی تو واقعیت ببینیش . . .
::
::
چه تلخ است ترس از وابستگی به چیزی که می دانی روزی به پایان می رسد . . .
::
::
چه سخته در جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن . . .
به چشم دیگران چون کوه بودن ولی در خود به آرامی شکستن . . .
::
::
من و تو به رویاهایمان تنها یک رسیدن بدهکاریم . . .
::
::
غصه ها هم طریقه ى مصرف دارن ، روى بعضیشون نوشته بی صدا و یک نفره ،
روى بعضی دیگه هم نوشته برای تعریف و دو نفره . . .
::
::
مهم نیست که تو با من چه میکنی ، بیا ببین “ برای تو ” من با خودم چه میکنم !
::
::
کاش میشد در غروب آفتاب ، بی صدا با سایه ها کوچید و رفت . . .
::
::
چه خوشبخت است خفاشی که بر سقف زندگی می کند !
به گمانم این دنیا وارونه اش زیبا تر است . . .
::
::
بالای قبر خود نشسته ام ، زار میزنم :
چرا هر روز مرا می کشید ولی خاکم نمیکنید !؟
::
::
ﻳﻜﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻫﻮﺍی اینایی ﻛﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﺨﻨﺪﻥ ﻭ ﻣﻴﺨﻨﺪﻭﻧﻦ رو ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ، ﺍﯾﻨﺎ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﻳﺸﻮﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻏﺼﻪ می ﺧﻮﺭﻥ . . .
::
::
خیلی سخته به زخمهای پات بگی راه اومده اشتباهی بوده . . .
::
::
غمگینم مثل مرده ای که توان تسلی دادن به بازماندگانش را ندارد !
::
::
سخت است اتفاقی را انتظار بکشی که خودت هم بدانی در راه نیست . . .
::
::
اینقدﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﻳﺖ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻏﻤﮕﻴﻦ ﺍﺳﺖ ؟
ﭼﺮﺍ ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﻳﺖ ﺍﻧﻘﺪﺭ بی ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ ؟
ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ . . .
ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﻩ . آﺭی ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ! ﺑﺎ تویی ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﮔﺬﺷﺘﯽ ﻭ ﺣﺘﻲ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﭙﺮﺳﻴﺪی ﭼﺮﺍ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻳﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧی ﺍﺳﺖ . . .
::
::
از همه آشناترم رفت و دیگه منو نخواس
فرصت گفتن نداد حتی برای التماس

 

 

 

 

یک نخ آرامش دود میکنم به یاد ناآرامی هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند …
یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولی هایم …
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام …
یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته …
کمی زمان لطفا ، به اندازه یک نخ دیگر ، به اندازه قدم های کوتاه عقربه …
یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده !

::
::
نمی دانم عمر من زود به پایان می رسد یا این سیگار …
آتشش که زدم با خودم عهد کردم که آتش دلم را قبل از آتش سیگارم خاموش کنم …
::
::
میگن سیگار به آدم آرامش میده !
کاش یکی پیدا میشد بتونه قد یه نخ سیگار باشه …
::
::
درد مرد را یا مرد می فهمد یا دود سیگار …
::
::
تنها سیگارم غم مرا میفهمد ؛ همپای من میسوزد و دم نمیزند …
::
::
یک کام ، یک نخ ، یک پاکت ، یک جوانی ، یک عمر …
این تاوان سنگین اشتباه من است !
::
::
دیگری مرا سوزاند و من سیگار را …
::
::
این سیگار که در دست من است می سوزد و صدایش در نمی آید ؛ درست مثل خود من …
::
::
برای سفر به گذشته نیازی به ماشین زمان ندارم …
منِ خسته با یک نخ سیگار و چند پک عمیق ، هر روز به گذشته سفر میکنم !
::
::
از آن سیگارهای روی لبت هم برایت کمتر بودم که توانستی به این راحتی ترکم کنی !

::
::

نپرس چرا سیگار میکشی ، بپرس چی میکشی که انقدر سیگار میکشی !!!
::
::
در سینه ام زخم های عمیقی هست ؛ انگار کسی مرا با زیر سیاری اشتباه گرفته …
::
::
عشق مثله سیگار میمونه ، اگه خاموش بشه میتونی دوباره روشنش کنی اما هیچ وقت دیگه اون مزه ی اول رو نداره …
::
::
این خاکستر که می بینی خاکستر سیگار نیست ، خاطرات منند که هر شب با خودم دود می شوند …
::
::
دختر کبریت فروش را یادت هست ؟
او کبریت را پشت به پشت روشن میکرد ، من اما سیگارم را …
من و او هر دو دنبال خاطره هاییم …
او از سردی هوا مرد اما من طولی نمیکشد … نگران نباش ؛ همه وجودم سردی هوای توست !
::
::
تو که نیستی انگار دنیا نیست …
هیچ چیز و هیچکس با من راه نمی آید در نبودت ! نه دلم و نه نفسهایم …
این جور وقت ها فقط چشمانم خوب اشک میریزند و سیگار هایم قشنگ دود میکنند …
::
::
خیالت تحقق می یابد با کمی تنهایی و پاکتی سیگار …
::
::
من و سیگار درد مشترکیم …
از هردویمان کسی خوب کام گرفت و بعد زیر پا له کرد درست زمانیکه به آخر رسیدیم !
::
::
سیگار تلقینی برای آرامش نیست
تسکینی برای درد هم نیست
فقط تنبیهیست برای من تا دیگر نخواهمت !!!
::
::
خاکستر سیگارم را به تو ترجیح دادم چون که او تنها حنجره ام را به آتش کشید و تو وجودم را …
::
::
کاش انتظار به اندازه کشیدن یک نخ سیگار بود !
::
::
بعضی‌ آدما با چشاشون گریه نمیکنن ، پا میشن یه سیگار بر میدارن و میرن تو بالکن …
::
::
تکلیف گفتنی ها که معلوم است …
زحمت نگفتنی ها هم می افتد بر گردن سیگار …
::
::
فقط دلم میخواست تو دوستم داشته باشی حتی به اندازه ی کشیدن یک نخ سیگار !
::
::
آدم برفی هم گفت : تو به جای هویج برایم سیگار بگذار ، خودم از پس بهار بر می آیم !

 

 

 

 

موضوع انشا : خوش بختی …
به نام خدا
خوش بختی یعنی قلب پدر و مادرت بتپد …
پایان !!!
.
.
.
خدا کنه هیچوقت “هست” های کسی نشه “بود” …
.
.
.
هیچ زخمی خوب نمیشه ، یا جاش میمونه یا یادش …


.
.
.
“زنها” تنهاییشان را گریه می کنند و “مردها” گریه هایشان را تنهایی …
.
.
.
مادرم …
قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار تا چشمانم بهشت را نظاره کنند …
.
.
.
و روزگار چه بیرحمانه بی رضایتِ ما میگذرد و تنها این گَردِ پیری ست ، تاوان این گذران اجباری …
.
.
.
از زندگی آموختم که به هیچ عنوان برای کسی تکرار نشوم …
.
.
.
مرد کسی نیست که گریه نکند !
مرد کسی است که به گریه نندازد …
.
.
.
هیچ جای دنیا امنیت دستهای پدر و مادر رو نداره !
.
.
.
کاش هیچوقت آرزو نمی کردم که کفش های مادرم اندازه ام شود !
.
.
.
کاش زندگی هم دکمه پاور داشت !
.
.
.
همیشه با اونی باش که باعث بشه حس کنی بهترینی …
.
.
.
کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم تا برای همیشه در آغوش مادرم جا می گرفتم !
.
.
.
از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !
.
.
.
همه ی موجودات زنده بعد از مرگشون فاسد میشن و خیلی از آدما قبل از مرگشون …
.
.
.
مرد از زن خیلی تنهاتره !
مرد لاک به ناخوناش نمیزنه که هروقت دلش یه جوری شد دستشو باز کنه و ناخوناشو نگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بیاد !
مرد موهاش بلند نیست که توی بی کسی کوتاهش کنه و اینجوری لج کنه با همه دنیا !
مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت زنگ بزنه به دوستش و گریه کنه و خالی بشه !
مرد حتی درداشو اشک که نه ، یه اخمِ خشن میکنه و میچسبونه به پیشونیش !
یه وقتایی ، یه جاهایی ، به یه کسایی باید گفت : “میم … مثلِ مرد !”
.
.
.
عشق از جنس باران است ، کثیفش نکنید …
.
.
.
صدای خنده ی مادرم ، حتی غم هایم را هم می خنداند !!!
.
.
.
موندنی با لگد نمیره ، رفتنی با خواهش نمیمونه …
.
.
.
آدم یک “بودن” است و انسان یک “شدن” …
.
.
.
عاشقی لباس رزم پوشید و به جنگ روزگار رفت …
بین راه دیوانه ای را دید که از جنگ روزگار باز می گشت !
.
.
.
حق الناس همیشه پول نیست … گاهی دل است ؛ دلی که باید میدادی و ندادی …
.
.
.
به هرکسی محبت کنی او را ساختی و به هرکسی بدی کنی به او باختی ؛ پس بساز و نباز !
.
.
.
کسانیکه قدر دستان نوازشگر را ندانند ، عاقبت پاهای لگدکوب را می بوسند …
.
.
.
شاید قانون دنیا همین باشد ، من صاحب آرزویی باشم که شیرینی تعبیرش از آن دیگریست …
.
.
.
از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی، پیر میشی …
از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشی ، میبُری …
از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی ، زیادی ای …
.
.
.
گارسون آمد …
پرسیدم : تلخ ترین قهوه ای که دارید چیست ؟ آهی کشید و جواب داد : زندگی …
پرسیدم : با چه شیرین میشود ؟ جوابی نداد … خواستم دوباره بپرسم که سرانجام با یک پوزخند جواب داد : شیرین شدنی نیست تا وقتی که ما انسان ها گناهکاریم !
.
.
.
سهراب سپهری در جشن تولد یک سالگی فرزندش گفت :
عزیزم ! یک بهار ، یک تابستان ، یک پاییز و یک زمستان را دیدی ! از این پس همه چیز تکراریست …
.
.
.
بزرگترین درد دنیا اینه که ببینی اونی که تا دیروز درداتو میکشیده داره درد میکشه !
اون یه نفر مادره …
.
.
.
یک بار ، یک بار و فقط یک بار می توان عاشق شد …
عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق اندیشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق …
یک بار و فقط یک بار … بار دوم دیگر خبری از جنس اصل نیست !

 

 

 

 

میگن رفیق رو نباید بهش تیکه انداخت
اما نگفتند تیکه دار اگه بود چیکارش کنیم .
::

::
خنده دار ترین تیکه وقتی هستش که با اس ام اس و پیامک کسی باشه
که مخصوص و ویژه برای سوزوندن تو ساخته شده باشه .


::

::
فکر کردم تو این زمونه خیلی مردی
اما مثل اینکه تو هم نامردی .
::

::
هیچ وقت نگفتن مثل هابیل باش یا قابیل
همش گفتند مثل بچه ادم باش .

::

::
بین گریه دار تر و مهربان تر
یه دنیا فاصله است .
::

::
نقطه سر خط
همین بود تمام آرزوهایم را که با بودن کنارت داشتم .
::

::
افتادم تو چاه
همون چاهی که دست پخت تو بود
اما مثل اینکه دست پختت خیلی عمیقه .
::

::
خیالت راحت بی وفا
اسمون عمرا زمین بیاد اگه یه بار بگی پیشت می مونم .
::

::
بی معرفت چرا سیگارتو رو قلبم خاموش کردی .
::

::
زنگ زدی بر نداشتم بدون یه غمی دارم که
نتونستم باهات هم صدا بشم رفیق .
::

::
می گن سلطان غم مادر
بیخیال
بگو رفیق بی کلک مادر .
::

::
بابا گیاهخوارمون کردی از بس مثل الاغ باهام رفتار کردی .
::

::
از کوزه همان تراود که درون اوست
اما نمی دونم چرا از تو هیچ چیزی نمی تراود خسیـــــــــــــــــــس .

 

 

 

 

چه فرقی می کند…
در سیرک یا در خانه ؟!
خنده ات که تلخ باشد،
دلت کــه خون باشد،
تو هم دلقکی..!
.
.
.
امروز فهمیدم که زندگی خراب است
آرزو سراب است
امروز فهمیدم که گل ها هم می توانند سنگدل باشند
و شمع ها هم می توانند بال و پر پروانه ها را در خود بسوزانند
.
.
.
تـوی ایـن دنیـا همیـشه
بعضــی ها “بــرای بــه جــایـــی رسیــدن”
و بعضـی ها “بـعـد از به جـایــی رسیــدن”
هــمــه چیــز را “زیـــر پــا” می گــذارنـــد…
.
.
.
وقتى کسى براى نداشته هایت بهانه میگیرد،
بهتراست اوراهم نداشته باشى . . .
گاهى نداشتن از داشتن بهتر است!

.

.

.

هیچ قــــطاری از این اتــــاق نمی گذرد
من اینجــــا نشسته ام
و با همین سیـــــ ـگار
قــــطار می آفرینم
نمی شنـــوی …!؟
سرم دارد سوتــــــ ــ ـ می کشد …
.
.
.
این روزها یکـــرنگ که باشی چشمشان را می زنی..!
خسته می شوند از رنگ تکـــراریت…
این روزهـــا دوره رنگین کمــــان هاست..!
.
.
.
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که،
تو را فرو بریزند…!
تا تو را انکار کنند…!
تا از رویـــت رد شـــوند
.
.
.
چه دنیای عجیبی است
همه میگویند،حرف دلت را بزن
اما هر وقت حرف دلم را زدم ، دل همه را زدم !!

.

.

.

تو خودت را رنگ زدی، تا شیبه خاطرات این آدم ها باشی؟
شاید فراموش کردی، که این آدم ها رنگین کمان را با دروغ های خود رنگ میکنند!
تو برای آنها، حتی معنی بی رنگی را هم نداری !
کاش سیاه و سفید بودی!
تا باورشان میشد، تو شیبه دروغ های رنگیِ آنها نیستی!
شبیه حقیقتِ خودت هستی!
.
.
.
هـمـیـشـه ، پُــخــتـه تـــر نــمیـشی !
گـــاهــی ، میسـوزی و .. تــَه میگیـــری !
.
.
.
این روزها پر است از انسانهایی با ظاهر زیبا
که هر روز لباسی نو بر تن میکنند
ولی نزدیکشان که میشوی
بوی کهنگی اندیشه هایشان
خیلی آزارت میدهد

.

.

.

گاهے سکــــــــوت ، همان دروغ است !
کمـــے شیک تر، روشنفکــرانـه تر
و با مسئولیت کمتر !
.
.
.
خودت باش،
کسی هم خوشش نیومد…
نیومد…
که نیومد!
اینجا مجسمه سازی نیست!
.
.
.
تیز می کنم
زندگی را
زرق و برقش برای تو
برندگی اش برای من !

.

.

.

آدم ها لالت می کنند…
بعد هی می پرسند…
چرا حرف نمی زنی؟؟!
این خنده دارترین نمایشنامه ی دنیاست…
.
.
.
روزگاریســت که آدمـ ها فقط سقف مشــترک دارند ، نه زندگی مشــترک
.
.
.
از آن جمـــــله هایی ام
که انتهایش سه نقطه می خواهد …
حال هر طور می خواهی
تفسیـــــرم کـــن !

 

 

 

 

گاهی برای کشـیدنِ فریاد ، هـزاران پیکاسو هـم کافـی نیسـت . . .

 

 

 

 

نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند که هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!
نمی دانم غریبه ها ” تو ” شده اند یا تو ” غریبه ” ؟!

 

 

 

 

من در میان مردمی هستم که باورشان نمیشود تنهایم !
میگویند خوش بحالت که خوشحالی ، نمی دانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست برای دوست داشتن من . . .

 

 

 

 

هم قد شدیم . . .
خدا میداند چه چیزهایی را زیر پاهایم گذاشتم . . .

 

 

 

 

کارم از یکی بود و یکی نبود گذشت ، من در اوج قصه گم شده ام . . .

 

 

 

 

شـده ام مـعـادلـه ی چنـد مَـجهولی !
ایـن روزها هـیـچ کـس از هـیـچ راهی مرا نـمـیـفهمـَد . . .

 

 

 

 

ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛ از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم !
امـا …. حقیقـت اینه که :
از دست دادن ِ خـودمـون ، و از یـاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم ….
گـاهی وقتـها خیلـی دردنـاک تـره . . . !!

 

 

 

 

آدم هــای کنــارم مثل جُــمعه می‌ مـــانند
معلــــوم نمی‌کند “فـــرد” هستــند یا ” زوج” !
پُــر از ابهامند . . .

 

 

 

 

خدایا . . . ! از تو دلگیرم . . .
گفته بودی حق انتخاب داری !
پس چرا انتخابم درکنار دیگریست ؟

 

 

 

 

من چشمهایم را بستم و تو قایـم شدی . . .
من هنوز روزها را می شـمارم و تــو پیدا نمیشوی !
یا من بازی را بلـد نیستم ! یا تو جر زدی !

 

 

 

 

توی مارپله ی زندگی ، مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه . . . !
تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه !

 

 

 

 

تاب ندارم
سخت است
با تو هستند
جلوتر
با دیگری یا جور دیگری . . . !
سخت است
چه رنگین کمان نحســـی . . .

 

 

 

 

روزهایم گذشت اما روزگار از من نگذشت!
اما من از روزها و روزگار گذشتم ، بگذرید از من!

 

 

 

 

گاهی اوقات بی قانونی ؛
عجیب بیداد می کند در عاشقی . . .
یکی دور می زند . . .
اما دیگری جریمه میشود و تاوان میپردازد . . .

 

 

 

 

درغروب سخت دنیا یاد یاران میکنم
درکویر خشک و سوزان رقص باران میکنم
زندگی مرگ است و مرگ هم زندگی
پس درود برمرگ و مرگ بر زندگی . . .

 

 

 

 

این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشد
از دلتــ که مایه بگذاری
سـوخـــته ای . . .

 

 

 

 

درد دارد !
وقتی همه چیز را می دانی و فکر می کنند نمی دانی !
و غصه می خوری که می دانی و می خندند که نمی دانی . . .

 

 

 

 

بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطه‌هامون می‌کنیم این است که:
نیمه می‌شنویم ؛
یک چهارم می‌فهمیم ،
هیچی فکر نمی‌کنیم !
و دوبرابر واکنش نشون می دهیم . . .

 

 

 

 

وقتی که گوش ها زنگ زده اند
عاقلانه ترین کار ، سکوت است . . .

 

 

 

 

آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم
زمین را از زیر پاییم بکشند . . .

 

 

 

 

میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه ؟
اینکه هر کاری در توانِت هست
براش انجام بدی،بعد برگرده بگه :
مگه من ازت خواستم . . . !

 

 

 

 

کاش مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند
و زنان شوکت زن بودنشان را؛
کاش مردان همیشه مرد باشند
و زنان همیشه زن!
آنگاه هر روز نه روز “زن”،
نه روز “مرد” بلکه روز “انسان” است . . .

 

 

 

 

وقتی خواستن ها بوی شهوت میدهند
وقتی بودن ها طعم نیاز دارند
وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر میشود
وقتی نگاه ها هرزه به هر سو روانه میشود
وقتی غریزه احساس را پوشش میدهد
وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود
دیگر نمی خواهمت
نه تو را و نه هیچ کس دیگر را . . .

 

 

 

 

به چه میخندی تو ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟
به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟
به چه میخندی تو ؟ نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟
یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟
به چه میخندی تو ؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست ؟
خنده دار است بخند . . .

 

 

 

 

چه اسارت بی افتخاری است در بنــد حـرف این و آن بــودن . . .

 

 

 

 

گاهی اوقات باید بگذری و بگذاری و بروی . . . .
وقتی می مانی و تحمل می کنی ، از خودت یک احمق می سازی . . .

 

 

 

 

من فقط دارم سعی میکنم همرنگ جماعت شوم ،
اما می شود کمی کمکم کنید !
آی جماعت…
شماها دقیقا چه رنگی هستید ؟

 

 

 

 

آدمـیزاد در حرف زدن هایش بی ملاحظه است … !
وقتی میخواهد با منطق حرف بزند ؛ احساساتی میشود . . .
وقتی از احساسش میگوید ؛ آرزوهایش لو میرود . . .
وقتی از آرزوهایش یاد میکند ؛ حسرتش رو میشود . . .
وقتی حسرتهایش را روشن میکند ؛ منطق میتراشد . . .
و اینگونه گند میزند به همه ی روابطش . . .

 

 

 

 

این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند !
حیف از عشق که زیر دست و پاست . . .

 

 

 

 

کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندام
یه باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم
مشکل امروز ما اندام ها نیستن ، افکارها هستن !

 

 

 

 

گــفته باشــم !.!.!
مــن درد مــی کـشـم ؛
تــو اما . . . چشم هـــایت را ببنـد !
سخت است بـدانـــم می بینی ، و بی خیالی … !

 

 

 

 

اگر روزی عاشق شدی قصه ات را برای هیچکس بازگو نکن . . .
این روزها چشم حسودان به دود اسپند عادت کرده . . . !

 

 

 

 

روزگاریست همه عرض بدن می خواهند / همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند
دیو هستند ولی مثل پری می پوشند / گرگ هایی که لباس پدری می پوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند / عشق ها را همه با دور کمر می سنجند
خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد / عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد

 

 

 

 

کاش توی زندگی هم مثل فوتبال وقتی زمین می‌خوردی و از درد به خودت می‌پیچیدی
یه داور می‌اومد از آدم می‌پرسید : می‌تونی ادامه بدی؟!
تو هم میگفتی نه ، باید برم بیرون . . .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
اس ام اس جدید و انواع اس ام اس های روز و اس ام اس های خنده دار
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    دوست دارید چه چیزایی واسه دانلود بزارم؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 216
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 36
  • بازدید کلی : 3,542